روح پرسه زن و موقعیت های مرزی اش

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۶ ثبت شده است

۲۸
اسفند

در ادامه ی خانه تکانی ها ، مامان چمدان قدیمی اش را بیرون آورده و محتویاتش را دوباره بازبینی می کند ، دستمال و سجاده و بقچه ی زمان عروسی اش را با آهی که معنایش را نمی فهمم باز و بسته می کند . بسته ی کفنش را بیرون می آورد و برای با هزارم بهم می گوید ، این کفن امه ، یادت نره ، به همه بگو ، دستمال متبرک به قبر حضرت امیر تویش هست و یک مهر تربت . میگه یادت باشه اینا از لابه لای کفن نیافته یه وقت . بهش قول می دهم . کفن بابا را هم می گذارد کنار مال خودش . مال بابا قدیمی تر است . یادگار زمان جبهه است که داده بود کسی برایش از کربلا بیاورد . با زغفران رویش چند آیه قرآن نوشته است. دم عید است نشسته ام و کفن شان را توی دستهام گرفتم  و فکر می کنم به آنروزهایی که آمدنشان اجتناب ناپذیر است . البته اگر خودم پیش دستی نکنم .  فکر می کنم باید در اولین فرصت یکی بخرم  و چیزهایی دوست داشتنی ام را لابهلای پارچه اش پنهان کنم .

  • روح پرسه زن
۲۷
اسفند
آخخخخ...آن قدر معطل کرده ام برای نوشتن  که پاک از دستم دررفته است آن روزهایی که عادت به نوشتن داشتم .
یکی از بدترین هوارض کمال گرایی این است که شخص نمی تواند ، وارد رقابت ، یا چالش های جدید شود ، چرا که از شکست می هراسد  و  از موفق نبودن . من نویسنده ی خوبی نیستم ، ولی به شدت نوشتن را دویت دارم و از آنجایی که خوب نمی نویسم خب معلوم است که آنقدر خودم را معطل می کنم و  و لذت ساختن کلمات را به زمانی که مطلب خوبی برای انتشار داشته باشم  موکول می کنم  و این یعنی هیچ وقت ..
ولی امسال زمان خود درمانی  است . زمان پشست سر گذاشتن تمام مشکلات و نواقص روحی  و شخصیتی. این می تواند قدم خوبی باشد . پس اینجا بیشتر می نویسم ، و از هرچیزی که دم دستم بیاید می نویسم تا خواست کمال مطلق از سرم بیافتد .
  • روح پرسه زن